سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداى سبحان روزى درویشان را در مالهاى توانگران واجب داشته . پس درویشى گرسنه نماند جز که توانگرى از حق او خود را به نوایى رساند . و کردگار ، توانگران را بازخواست کند از این کار . [نهج البلاغه]

سرگزشت

 
 
آموزش(چهارشنبه 86 مهر 4 ساعت 7:48 عصر )

 
این وبلاک است(چهارشنبه 86 مهر 4 ساعت 7:41 عصر )
please click here

 
الطفاًانجا را کلیک کنید(چهارشنبه 86 مهر 4 ساعت 7:25 عصر )

 
ئد(سه شنبه 86 مهر 3 ساعت 9:9 عصر )

همه چیز با وجود جسمانی شما آغاز می گردد . آیا بدن خود را دوست دارید ؟ اگر پاسخ منفی است سعی کنید آنرا به اجزاء متشکله اش تقسیم نمایید . سپس از قسمتهایی که دوست ندارید فهرستی تهیه کنید . از بالا شروع کنید : موها ، پیشانی ، چشم ها ، پلک ها ، گونه ها . آیا دهان ، بینی ، دندانها و گردن خود را دوست دارید ؟ بازوها ، انگشتان ، سینه و شکم چطور ؟ فهرست بلندی تهیه کنید . اندامهای درونی خود را نیز در آن بگنجانید . کلیه ها ، طحال ، شریانها ، استخوانهای ران . حالا به اجزاء و مواد پیچیده ای که وجود شما را تشکیل می دهند بپردازید . قسمت حلزونی گوش ، لاله گوش ، غدد فوق کلیوی ، زبان کوچک . برای بررسی کامل خود مجبورید فهرست مفصلی تهیه کنید . قضیه به این صورت نیست که شما بدن زیبایی دارید یا نه ، بلکه بدن شما وجود شما است و دوست نداشتن آن به این معناست که خویشتن را به عنوان یک موجود انسانی نمی پذیرید .

شاید پاره ای از ویژگیهای جسم خود را دوست نداشته باشید ، اگر این قسمتها را بتوان تغییر داد آنها را تغییر دهید. اگر شکم شما زیادی بزرگ است ، یا رنگ موی خود را دوست ندارید ، می توانید آنها را به عنوان انتخابهای گذشته تلقی نموده و تصمیمات جدیدی در موردشان بگیرید . قسمتهایی را که نمی پسندید و تغییر پذیر هم نیستند ( مثل پاهای خیلی دراز ، چشم های خیلی تنگ یا سینه هایی که بیش از اندازه کوچک یا بزرگند )  می توان با نگاه تازه ای دید . هیچ چیزی خارج از اندازه نیست ، پاهای دراز هیچ بهتر یا بدتر از مو داشتن یا بی مویی نیست . شما فقط معیارهای جامعه هم عصر خود را درباره زیبایی خریداری کرده اید . مگذارید دیگران نظریاتشان را درباره جذابیت شما به شما تحمیل کنند . تصمیم بگیرید وجود جسمانی خود را دوست داشته باشید و آنرا ارزشمند و جذاب بدانید و مقایسه ها و نظریات دیگران را رد کنید . شما هستید که باید تصمیم بگیرید که چه چیز خوشایند است ، پس عدم پذیرش خویشتن را امری مربوط به گذشته بدانید .

شما یک موجود انسانی هستید . انسانها بوها و صداهای مخصوصی دارند و موهایشان به طریق خاصی رشد  می کند ، اما جامعه و صنعت پیامهای ویژه ای درباره شرایط جسمانی انسان صادر می کنند . آنها می گویند از این خصوصیات انسانی شرم داشته باشید ، رفتارهای پوششی را بیاموزید ، بخصوص یاد بگیرید که وجود حقیقی خود را با محصولات ما بپوشانید . خودتان را نپذیرید و وجود حقیقی تان را زیر محصولات ما مخفی نمایید .

حتی یک ساعت هم نمی توان بدون دریافت این پیامها به تلویزیون نگاه کرد . تبلیغاتی که ذهن شما را پیوسته انباشته می دارد به شما می گوید بوی دهان ، زیر بغل ، پا ، پوست و حتی جهاز تناسلی شما بد است . « به محصولات ما روی آورید تا دوباره احساس حقیقی بودن و طبیعی بودن بکنید .» گویا آنچه که هستید غیر طبیعی است و باید دایم بوهای آرایشی بدهید تا بتوانید خودتان را بهتر دوست داشته باشید . به این ترتیب کلیه زوایای بدن خود را با عطرهای مختلف بویناک می کنید چون که بخشی از وجود خودتان را که در همه موجودات انسانی وجود دارد نمی پذیرید .

مرد  سی و دو ساله ای را می شناسم که کلیه اعمال جسمانی خود را رد می کند و آنها را غیر قابل ذکر و نفرت آور می نامد . نظافت بدن برای او حالت اجباری پیدا کرده بطوری که هر وقت عرق می کند ناراحت می شود و همین نظافت « آهار زده » را از همسر و فرزندانش نیز انتظار دارد . هر بار پس از زدن چمن ها و بازی تنیس بسوی دوش می دود تا خود را از شر بوهای زننده خلاص کند . بعلاوه هیچ وقت نمی تواند رابطه جنسی برقرار کند مگر اینکه قبل و بعد از آن وی و همسرش هر دو دوش بگیرند . چون نمی تواند بوهای معمولی بدن خود را تحمل کند ، از زندگی کردن با کسی که بیشتر از وی خودش را قبول دارد عاجز است . حمامش را معطر می کند و از انواع محصولات آرایشی استفاده می کند تا بوی خوش بدهد ، و هر وقت که بوی انسان بدهد  می ترسد که دیگران از او بدشان بیاید . یاد گرفته است که اعمال و بوهای طبیعی بدن خود را رد کند . با اتخاذ نظریات و روشهای معین خود را انکار می کند ، و هر گاه که بدنش به حال طبیعی درمی آید ناراحت شده و عذرخواهی   می کند . اما انسان بودن یعنی داشتن بسیاری بوهای طبیعی ، و هر کس که تلاش می کند تا خودش را دوست داشته و بپذیرد؛ به هیچوجه از وجود طبیعی خویش آزرده خاطر نمی شود . در واقع اگر این مرد با خودش صادق می بود و کلیه پیامهای مبتنی بر انکار خویشتن را از ذهنش محو می کرد ، ممکن بود از بدن خود و تمام بوهای آن لذت ببرد . اگر مایل نبود که دیگران بوهای بدن او را حس کنند ، لااقل قادر می بود آنها را در خویشتن بپذیرد و دوست داشته باشد و نزد دیگران خجل نشود .

پذیرفتن خود یعنی اینکه وجود جسمانی خود را بتمامی قبول داشته باشید و کلیه القائات فرهنگ مشاطه ای را که می گوید بدن انسان باید کامل عیار باشد ، یا جسم خود را در حالتهای غیر آرایشی دوست نداشته باشید ، از ذهن خود بزدایید و دور بریزید . این حرف بدان معنا نیست که خودتان را به نمایش بگذارید ، مقصود این است که یاد بگیرید همیشه نزد خویشتن از جسم خودتان راضی باشد .

بسیاری از زنها دستورالعملهای چنان فرهنگی را پذیرفته اند و در مورد بدن خود کارهایی می کنند که بر طبق آن فرهنگ از آنها انتظار می رود : موهای پا و زیر بغل را بتراشید ، به همه جایتان مواد بوزدا بزنید ، عطرهای خارجی استعمال کنید ، دهانتان را ضد عفونی کنید ، چشم ها ، لبها و گونه ها را بیارایید ، پنبه یا اسفنج روی سینه هایتان بگذارید ، ناخنها را رنگ کنید و یا ناخن مصنوعی بر سر انگشتانتان بزنید . پیام این است که چیز نامطبوعی در وجود طبیعی انسان شما هست و تنها با مصنوعی شدن می توانید جذاب باشید . غم انگیزترین بخش چنین فرهنگی آن است که یک وجود مصنوعی جای وجود طبیعی شما را می گیرد و در بیشتر اوقات عمر ما را همراهی می کند . تشویق می شوید که زیبایی خود را انکار کنید . البته تبلیغات چی ها بخاطر منافع خودشان شما را به این کارها تشویق می کنند و شما این نکته را خیلی زود و آسان درک  می کنید ولی این نکته که با خریدن این محصولات و انجام دادن این کارها وجود طبیعی و حقیقی خود را دور می اندازید ، بسیار مشکل درک می شود . هر وقت اراده کنید می توانید از مخفی کردن وجود طبیعی و زیبای خود دست بردارید . آنوقت اگر گاهی شخصاً تصمیم بگیرید از لوازم کمکی آرایشی استفاده کنید به دلیل دوست نداشتن خودتان نخواهد بود بلکه به منظور تازگی و تنوع و یا رضایت بخشی است . صادق بودن با خود در این زمینه آسان نیست و وقت زیادی لازم است تا بتوانیم میان آنچه که برایمان دلپذیر است و آنچه که تبلیغات می گوید تفاوت قایل شویم .

 

انتخاب تصویر مثبت تری از خودتان

شما می توانید در برابر کلیه تصاویری که از خود دارید انتخابهای مشابهی به عمل آورید . می توانید تصمیم بگیرید که براساس معیارهای خود ، خود را هوشمند بدانید . در حقیقت هر چه بتوانید بیشتر موجبات شور و نشاط خودتان را فراهم آورید باهوشترید . اگر در رشته های درسی مثل جبر ، املاء یا انشاء کمبودی داشته باشید ، فقط نتیجه طبیعی انتخابهایی است که تا کنون به عمل آورده اید . هرگاه تصمیم بگیرید که وقت کافی به تمرین هر یک از موضوعهای فوق اختصاص دهید بدون شک مهارت بیشتری در آنها پیدا خواهید کرد . اگر تصویری که از خود دارید تصویر شخصی است که زیاد باهوش نیست ، بخاطر بیاورید که در بخش نخست راجع به هوش چه گفتیم . اگر خود را دست کم می گیرید به این دلیل است که این باور را خریداری  کرده اید و خودتان را براساس معیارهای معین مدرسه ای با دیگران مقایسه می کنید .

ممکن است از شنیدن این موضوع تعجب کنید ولی شما می توانید تصمیم بگیرید به هر اندازه که مایل باشید تیز هوش شوید ، زیرا استعداد و تیز هوشی در واقع عملکرد زمان است نه یک خصلت ذاتی . شاهدی از این مدعا را می توان در نتایج سنجش معلومات دانش آموزان یافت . نمراتی که شاگردان برجسته یک کلاس گرفته اند توسط عده زیادی از شاگردان کلاس بالاتر احراز گردیده است . مطالعات بیشتر نشان می دهد که با وجودیکه بیشتر دانش آموزان بالاخره در موارد درسی مهارت پیدا می کنند ، بعضی از آنها خیلی زودتر از سایرین به این مهارت دست می یابند [1]. با وجـود این کسانی را که در زمینه ای با سرعت کمتری به مهارت کامل می رسند کند ذهن یا عقب مانده می نامند . ببینید جان کارول در این مورد در مقاله ای با عنوان « نمونه یادگیری در مدرسه » که در نشریه کالج مدرسین منتشر گردیده چه می گوید :

« استعداد عبارت از مدت زمانی است که یک یادگیرنده لازم دارد تا در رشته ای مهارت پیدا کند . بنابراین قاعده می توان نتیجه گرفت که در صورت وجود وقت کافی همه شاگردان می توانند در رشته های آموزشی  مهارت یابند .»

شما اگر بخواهید می توانید با صرف وقت و تلاش کافی هر یک از رشته های درسی را بخوبی فراگیرید ولی به دلایل موجهی چنین تصمیمی نمی گیرید ، چرا باید نیروی لحظه حال خود را برای حل مسایل مجهول یا فراگرفتن چیزی که مورد علاقه شما نیست صرف کنید ؟ شاد بودن ، به نحو مؤثر و سازنده زیستن و دوست داشتن ، هدفهای بسیار بزرگتری هستند . مسئله این است که هوش چیزی نیست که به ارث یا به طریق دیگری به شما اعطا شده باشد . شما همانقدر باهوش هستید که خود خواسته و انتخاب کرده اید . دوست نداشتن میزان هوشی که خودتان برگزیده اید ، یعنی تحقیر خویشتن که البته نتایج زیانباری در زندگیتان ببار خواهد آورد .

منطق توانایی انتخاب تصاویر خود در مورد کلیه عکسهایی که از خودتان در ذهن دارید صادق است . شما تا حدی در اجتماع موفق خواهید بود که خودتان انتخاب می کنید . اگر نحوه رفتار اجتماعی خود را نمی پسندید ، می توانید در تغییر آن بکوشید ، بدون اینکه موضوع را با ارزش خود اشتباه کنید . به همین منوال تواناییهای شما در زمینه های هنری ، مکانیکی ، ورزشی ، موسیقی و غیره عمدتاً‌ نتیجه انتخابهای شماست و نبایستی با ارزشمندی شما اشتباه شود . ( برای توضیح کامل توصیف هایی که از خود می کنید و علل انتخاب آنها به فصل چهارم مراجعه نمایید.)

با توجه به چنین بینشی در فصل پیش توضیح داده شد که زندگی احساسی و عاطفی شما نتیجه تصمیمها و انتخابهای شخص شماست . مسئله پذیرفتن خویشتن خویش ، براساس آنچه به نظرتان مناسب شخص شماست ، چیزی است که اکنون می توانید نسبت به آن تصمیم بگیرید و اصلاح آن قسمتهایی را که مناسب نمی دانید یک کار دلپذیر تلقی نمایید ، بدون اینکه همراه با قصد اصلاح و تغییر جنبه هایی که نمی پسندید ، احساس بی ارزش بودن را برای خود برگزینید .

بیزاری از خود به اشکال مختلف در می آید . شاید شما نیز از این حیث به نحوی خودتان را آزار می دهید . فهرست کوتاهی از بعضی رفتارهای متداول ضد خویشتن را در زیر ذکر می کنیم :

 

 

-  رد کردن تحسینهایی که از شما می کنند  « آه از این موضوع کهنه » !  در واقع من باهوش نیستم . فقط گمان می کنم خوش شانس باشم

ـ بهانه جستن برای زیبایی خود (‌« کار آرایشگر من است ،او می تواند حتی یک وزغ را نیز خوشگل کند »  « باور کنید ، کار کمد لباسهاست » ! « رنگ سبز به من می آید » ! )

ـ اعتباری را که حق شماست به دیگران دادن : « از برکت وجود آقا بود ، بدون او من هیچ بودم » ! « همه کارها را خانم انجام داد ، من فقط در کناری ایستادم و نظارت کردم »

ـ اشاره به دیگران هنگام صحبت کردن ( « شوهرم می گوید »  « مادرم احساس می کند » «همسرم همیشه به من می گوید که" )

 - تصدیق نظریات خویش را از دیگران خواستن ( « اینطور نیست عزیزم ؟‌» « این همان چیزی بود که من گفتم ، اینطور نیست ، خانم ؟ »  « کافیست از شوهرم بپرسید ، او به شما خواهد گفت » )

ـ سفارش ندادن چیزی که دوست دارید ، نه به دلیل اینکه پولش را ندارید ( گرچه ممکن است چنین دلیلی را عنوان کنید ) بلکه به این خاطر که احساس نمی کنید ارزش آنرا داشته باشید .

ـ ارضاء نشدن در روابط جنسی .

ـ چیزی را برای خودن نخریدن به دلیل اینکه فکر می کنید باید آنرا برای دیگری بخرید ، هرچند این فداکاری لزومی ندارد . یا نخریدن چیزهایی که دوست دارید به این دلیل که فکر می کنید ارزش آنرا ندارید .

ـ اجتناب از خریدن چیزهای مورد علاقه تان مثل گل و غیره ، زیرا فکر می کنید اسراف کاری است .

ـ در یک اطاق پر جمعیت شخصی فریاد می زند : آهای احمق ، و شما به طرف صدا برمی گردید.

ـ بکار بردن عناوین خودمانی برای خودتان که در واقع تحقیر آمیز هستند .  همچنین وادار کردن دیگران به استعمال آن عنوانهای مثل خنگ ، احمق ، قندی یا کوچولو ( برای بزرگسالان ) ، مسخره، کوتوله ، خپل و یا کچل .

ـ دوست یا نامزد شما جواهری به شما هدیه می کند . با خودتان فکر می کنید

  « شاید در خانه یک قفسه پر از جواهر برای دختران دیگر داشته باشد .»

ـ شخصی به شما می گوید که خوش قیافه هستید . فکر می کنید : « تو یا کور هستی یا سعی داری مرا خوشحال کنی . »

ـ شخصی شما را به رستوران یا تئاتر دعوت می کند . با خود فکر می کنید : « معمولاً در ابتدای آشنایی اینچنین است ، اما وقتی او بفهمد من چه نوع آدمی هستم تا کی این دعوتها ادامه خواهد یافت ؟ »

ـ دوستی دعوتتان را می پذیرد و شما احساس می کنید عمل او فقط از روی نیکوکاری است .

 

من زمانی مشاور خانم جوانی بودم که خیلی جذاب بود و حتماً مردان زیادی به دنبالش بودند . می گفت که همه دوستی های او با مردان به جای بد ختم می شود ، و با اینکه مایل بود ازدواج کند هیچوقت چنین موقعیتی نصیبش نمی شد . در جلسات مشاوره معلوم شد که او هر یک از دوستیهایش را بدون آنکه خود بفهمد خراب  می کند . اگر مرد جوانی به او می گفت دوستش دارد، فکر می کرد آن مرد به خاطر اینکه او دلش می خواهد این حرفها را بشنود چنین می گوید . همواره در جستجوی جمله ای بود که ارزش خودش را نفی کند . او خودش را اصلاً دوست نداشت و به این دلیل عشق دیگران را نسبت به خود رد می کرد . باور نمی کرد که کسی او را جالب و جذاب بداند . چرا ؟ برای اینکه در درجه اول فکر نمی کرد ارزش دوست داشتن را داشته باشد ، و به این ترتیب با رد و تکذیب مکرر و دایم خویشتن ، اعتقاد به بی ارزشی خود را تقویت و تشدید می کرد .

در حالیکه بسیاری از موارد فهرست بالا ممکن است به نظر کوچک و بی اهمیت بیاید معهذا این موارد نشانه های کوچکی از انکار خویشتن است . اگر شما فدارکاری می کنید یا نمی خواهید برای خودتان ولخرجی کنید و غالباً بجای کباب بره ، همبرگر انتخاب می کنید به دلیل این است که خودتان را لایق چیز بهتری نمی دانید ، شاید به شما آموخته باشند که فروتنی ایجاب می کند خوش آمدگوییها را انکار کنید ، یا اینکه شما در حقیقت جذاب نیستید . اینها درسهایی است که آموخته اید و نفی خویشتن به صورت طبیعت ثانوی شما در آمده است . نمونه های بیشماری از رفتار های مبتنی بر انکار و تکذیب ارزش خود در مکالمات و برخوردهای روزانه وجود دارد . و هر بار که شما به یکی از انواع این رفتارهای مبتنی بر انکار ارزش دست می زنید ، آن دیو پیر را که دیگران به شما تحمیل کرده اند تقویت می کنید و توفیق خود را برای دوست داشتن ، چه دوست داشتن خود و چه عشق به دیگری ، کم می کنید . مطمئناً شما بیش از آن ارزش دارید که در همه حال خودتان را انکار

bbc

 
2212(سه شنبه 86 مهر 3 ساعت 8:58 عصر )
123

   1   2      >




بازدیدهای امروز: 1  بازدید

بازدیدهای دیروز:0  بازدید

مجموع بازدیدها: 9880  بازدید


» ?پیوندهای روزانه «
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «